همه ما در طول روز با احساسات مختلفی درگیر هستیم: شادی، خشم، غم، اضطراب، امید، بیحوصلگی، عشق… اما واقعاً احساسات چه هستند؟ از کجا میآیند؟ چرا گاهی بر ما چیره میشوند و گاهی بیدلیل ناپدید میشوند؟
درک احساسات، یکی از پایههای سلامت روان، رشد فردی، و روابط سالم است. در این مقاله، با اتکا بر یافتههای علمی جدید از روانشناسی، علوم اعصاب و رواندرمانی، به بررسی چیستی احساسات و فرآیند شکلگیری آنها میپردازیم.
احساسات چیستند ؟!
احساسات (Emotions) واکنشهای ذهنی-جسمی به رویدادهای درونی یا بیرونی هستند که به ما کمک میکنند موقعیتها را ارزیابی کنیم و به شیوهای سریع و مؤثر به آنها پاسخ دهیم. برخلاف تفکر که فرآیندی آگاهانه و منطقی است، احساسات اغلب سریع، غیرارادی و ناهشیار ظاهر میشوند.
بهبیان سادهتر: احساسات زبان مغز احساسی ما (سیستم لیمبیک) برای فهمیدن جهاناند. آنها به ما میگویند «چه چیزی اهمیت دارد» و «چگونه باید واکنش نشان دهیم».
احساسات چگونه شکل میگیرند؟
۱. ورودی حسی و تفسیر مغز
فرآیند احساس ابتدا با درک یک محرک آغاز میشود (مثلاً صدای بلند، نگاه بیتفاوت، یا یک پیام عاشقانه). این اطلاعات به مغز منتقل میشود، بهویژه به بخشی به نام آمیگدال (Amygdala) در سیستم لیمبیک.
آمیگدال وظیفه دارد محرک را از نظر «تهدیدآمیز بودن» یا «مفید بودن» ارزیابی کند. این ارزیابی بسیار سریع و غالباً ناخودآگاه انجام میشود.
۲. فعال شدن واکنشهای بدنی
اگر آمیگدال محرک را مهم تشخیص دهد، سیگنالهایی به بخشهایی مانند هیپوتالاموس و ساقه مغز میفرستد که منجر به واکنشهای فیزیولوژیک میشوند:
-
افزایش ضربان قلب
-
تغییر در تنفس
-
انقباض عضلات
-
ترشح هورمونهایی مثل آدرنالین یا کورتیزول
این بخش از احساسات را معمولاً «احساس در بدن» تجربه میکنیم.
۳. تفسیر ذهنی و نامگذاری احساس
در مرحله سوم، مغز شناختی (بهویژه قشر پیشپیشانی یا Prefrontal Cortex) وارد عمل میشود و سعی میکند آنچه را در بدن تجربه میکنیم، تفسیر و نامگذاری کند.
مثال: اگر تپش قلب دارید و در حال سخنرانی هستید، ممکن است این احساس را به عنوان «اضطراب» یا «هیجان» معنا کنید—بسته به تفسیر ذهنی شما.
۴. تأثیر تجربههای گذشته و طرحوارهها
در رواندرمانی طرحوارهمحور، ما میدانیم که تفسیر و شدت احساسات به تجربههای دوران کودکی و طرحوارههای شکلگرفته در آن زمان مرتبط است. برای مثال:
-
کسی که در کودکی نادیده گرفته شده، ممکن است نادیده گرفته شدن در یک مکالمه را فوراً به عنوان «طرد شدن» تفسیر کند، و احساس غم یا خشم شدیدی را تجربه کند.
آیا احساسات واقعیاند یا ساخته ذهناند؟
این پرسش مهمی است. علم امروز پاسخ میدهد: هردو!
-
احساسات واقعاً در بدن و مغز ما رخ میدهند (قابل اندازهگیریاند)
-
اما نحوه شکلگیری، شدت، و معنا دادن به آنها به شدت وابسته به فیلترهای ذهنی، الگوهای فکری، فرهنگ و تجربههای قبلی ماست
به همین دلیل دو نفر میتوانند نسبت به یک رویداد مشابه واکنشهای احساسی کاملاً متفاوتی نشان دهند.
چرا شناخت احساسات مهم است؟
شناخت و تنظیم احساسات (Emotional Awareness & Regulation) یکی از مهمترین مؤلفههای سلامت روان است. ناتوانی در شناسایی یا مدیریت احساسات، میتواند به:
-
اضطراب مزمن
-
افسردگی
-
اختلالات روانتنی
-
فرسودگی شغلی
-
و مشکلات ارتباطی منجر شود.
درمانگران امروز، بهویژه در درمانهای مبتنی بر طرحواره، ذهنآگاهی و تنظیم هیجان (مانند DBT)، آموزش مهارتهای شناسایی، پذیرش و تنظیم احساسات را یکی از ارکان اصلی درمان میدانند.
نتیجهگیری
احساسات تنها واکنشهایی لحظهای نیستند، بلکه قطعاتی از پازل درونی ما هستند که اطلاعات ارزشمندی درباره نیازها، مرزها، و زخمهای قدیمیمان به ما میدهند.
شناخت احساسات، اولین گام برای درک خود و ایجاد تغییر در زندگیمان است. وقتی احساسات را دشمن نمیدانیم و آنها را میشنویم، میتوانیم پاسخهای سنجیدهتری بدهیم، نه واکنشهای ناپخته.
4 پاسخ
عالی بود
خیلی مفید بود
درجه یک
ممنون از اینکه آگاهی منتشر میکنید